سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، کوز، جعل، قرنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگَردانَک، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد. عبدالغنی (از بهار عجم)
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد. عبدالغنی (از بهار عجم)
مالیدن با خاک، کنایه از ذلیل و خوار و با لفظ ’کردن’ و ’دادن’ و ’خوردن’ مستعمل است، (آنندراج) : چنان چست و چابک نهد دست و پا که نعلش دهد خاک مال هوا وز آن میخورد سایه این خاک مال که یکجای باشد قرارش محال، ظهوری (از آنندراج)، کی بمردن آسمان از خاکمالم بگذرد بالم از پرواز چون ماند پر تیرم کند، صائب (از آنندراج)، بر گوهرم غبار یتیمی فزون شود چندانکه چرخ بیش دهد خاک مال من، صائب (از آنندراج)، صبح نشاط ما شده با شام غم یکی ناخورده خاک مال زمین آسمان ما، منیر (از آنندراج)
مالیدن با خاک، کنایه از ذلیل و خوار و با لفظ ’کردن’ و ’دادن’ و ’خوردن’ مستعمل است، (آنندراج) : چنان چست و چابک نهد دست و پا که نعلش دهد خاک مال هوا وز آن میخورد سایه این خاک مال که یکجای باشد قرارش محال، ظهوری (از آنندراج)، کی بمردن آسمان از خاکمالم بگذرد بالم از پرواز چون ماند پر تیرم کند، صائب (از آنندراج)، بر گوهرم غبار یتیمی فزون شود چندانکه چرخ بیش دهد خاک مال من، صائب (از آنندراج)، صبح نشاط ما شده با شام غم یکی ناخورده خاک مال زمین آسمان ما، منیر (از آنندراج)